کلاسخاطره گویی سرگرمی مادربزرگ های تهرانی

به گزارش وبلاگ طراحی من، مجله مهر -آزاده باقری: بیشتر از بیست نفر در یک اتاق دور یک میز بزرگ جمع شده بودند. روی میز هم پر بود از غذاها، پیش غذاها و دسرهایی که برای بعد از کلاس شان درست نموده و می خواستند بخورند. تا وارد کلاس شان شدیم مانند ضامنی که از روی بمب برداشته گردد صدای انفجاری بلند شد و همگی سرود ای ایران را سر دادند. با خواندن پر شور و انرژی شان حساب کار دستمان آمد که اینها آدم های خاکستری این روزها نیستند. آدم های پر شوق و با ذوقی هستند که برای شاد بودنشان دنبال بهانه های عجیب و غریب نمی گردند. خانم های این کلاس تمامی شان بالای 50 سال سن دارند و حتی به 70 سال هم می رسند؛ اما بی اهمیت ترین موضوع همین سن و سال است. چون آنقدر با انرژی هستند که هر کس وارد این جمع گردد فراموش می نماید اینها چندساله اند. سبک کلاس شان هم متفاوت است. کلاسی که شاید قرار نیست چیز زیادی در آنجا یاد بگیرند بلکه به نوعی تجریبات جالب شان را در اختیار هم می گذارند. آن هم با روش خاطره گویی که به نوبت هر کس خاطره ای دارد سر میز می ایستد، خاطره اش را تعریف می نماید و همه با شوق به آن گوش می دهند. خاطرات هم اکثرا مربوط به سال های خیلی دور است. همین دور بودن دوران خاطرها باعث می گردد خیلی ها به گذشته برگردند و یاد ایام نمایند. البته خاطراتی که گفته می گردد همه از جنس خوب، شاد و مثبت است و قرار نیست کسی برگی از خاطرات تلخش را ورق بزند.

کلاسخاطره گویی سرگرمی مادربزرگ های تهرانی

از اولین کلاس خاطره گویی بیش از 4 سال می گذرد. باعث و بانی تشکیل چنین کلاسی هم خانم اشرف صحت است. زنی که بیش از 30 سال می گردد در کار ورزش و مربیگری، بدن سازی و ایروبیک است و با وجود آنکه 75 سال از سنش می گذرد؛ اما از خیلی جوان ها قبراق تر به نظر می رسد و این انرژی را به زن های محله اش هم منتقل نموده. او که ورزش بانوان در پارک محلشان را با وجود محدودیت ها از حدود 20-30 سال پیش به راه انداخت به وسیله همین روش دوستان و همراهان زیادی به دست آورد که با آنها علاوه بر ورزش های همگانی در پارک و باشگاه؛ کلاس های خاطره گویی برگزار می نماید. گردش های داخل شهری و تهران گردی ترتیب می دهد و بسیاری فعالیت های دسته جمعی دیگر با هم انجام می دهند تا از این طریق خودشان را از رخوت و بیهودگی نجات دهند. تمام این کارها هم به شکلی کاملا رایگان انجام می گردد؛ فقط به این خاطر که زن های دنیا دیده -نمی گویم میانسال و سالمند- احساس نمایند که هستند، مفیدند و ارزشمند.

من اینو نمی خوام بریم طلاقش بدیم!

سرود ای ایران که تمام شد اما خنده ها و شور انرژی شان تمامی نداشت. هر کس یا با دیگری حرف می زد یا مثلا یک نفر سعی می کرد با صدای بلندتر توجه چند نفری که اطرافش است را جلب کند و صحبت هایش را به گوش آنها برساند. به نظر می رسد کنترل چنین کلاسی که هر کدام از اعضای آن برای خودشان یک پا مدیریت منازلشان را برعهده دارند سخت باشد؛ اما خانم صحت با گفتن چندبار خانم ها، خانم ها آغاز رسمی کلاس را به نوعی گفت. حالا نوبت خاطره گویی ها است. خاطرات جالب بود و شنیدنی. یکی از خانم ها بلند شد و به سر میز آمد و خاطره ای از دوران عقدش می گوید: من 16 ساله بودم که عقد کردم.بعد از عقد با شوهرم نشسته بودیم و من که رویم نمی شد با شوهرم حرف بزنم. همینطوری نشسته بودم و هیچ کاری هم نمی کردم. شوهرم هم کم و سن سال بود. هنوز دو ساعت از عقدمان نگذشته بود با این حال وقتی دید من با او حرف نمی زنم ناراحت شد از اتاق آمد بیرون گفت خاله خاله این من را نمی خواهد بیا برویم و طلاقش بدهیم.

واحد مایعات؟ کلید!

خاطرات دوران مدرسه هم خاطرات جالب و در برخی موارد خنده دار هستند مانند خاطره ای که یکی از آنها اینطور تعریف کرد: کلاس پنجم ابتدایی بودم. سر کلاس علوم من را برای درس صدا کردند. من اصلا درس نمی خواندم. خیلی شیطان بودم و بچه ها را هم اذیت می کردم. معلم از من پرسید: واحد اندازه گیری مایعات چیست؟ من هم نمی دانستم هی این پا آن پا می کردم و چششم به بچه ها بود. یکی از دور به من می رساند و می گفت: لیتر، لیتر من متوجه نشدم. گفتم: خانم کلید. روزی صد دفه به خاطر همین درس نخواندن هایم من را می فرستاندند دفتر. این بار هم مستقیم دفتر رفتم.

انتقام نخریدن بستنی و فالوده

به خاطره خانم دیگری که رسیدیم از شیطنت های دوران بچگی اش تعریف کرد و گفت: خانه خواهرزن دایی ام به ما خیلی نزدیک بود. برای همین پیش ما هم می آمد. هر بار که می آمد وقتی می خواستیم به حمام برویم یا خانه خواهرش در راستا برای من بستنی و فالوده می خرید. اما یکبار که آمده بود حمام برویم برای من بستنی نخرید. من هم ناراحت شدم. تند تند خودم راشستم در را روی زن داییم بستم بقچه و بار و بندیل را هم برداشتم و از حمام زدم بیرون. آن موقع ساعت 12 ظهر بود و من تا 8 شب بیرون بودم و بازی می کردم. وقتی به خانه آمدم دایی ام گفت: زن داییت کو؟ گفتم: نمی دانم. گفت: مگر با تو نبود؟ یکهو دیدم زن دایی ام از اتاق بیرون آمد و گفت: بی انصاف اقلا یک حوله برای من می گذاشتی. از آن موقع بیشتر از 20 سال می گذرد اما هر وقت من را می بیند از آن روز یاد می نماید.

ورزش همگانی داخل پارک، راهکار نجات از افسردگی

با اشرف صحت که هم صحبت می شویم. 75 سال سن دارد و تا قبل از آنکه وارد دنیای ورزشی گردد آرایشگر بوده و به دلیل ساعت ها سرپا بودن گردن درد و کمر درد شدید می گیرد. اما از وقتی که ورزش را آغاز می نماید تمام دردها با او خداحافظی کردند. آنقدر انگیزه و امید به زندگی در او زیاد است که از 7 سال پیش هم درسش را از اول هدایت آغاز کرد و الان پیش دانشگاهی است و دوست دارد سال دیگر کنکور بدهد و رشته تاریخ بخواند. متاسفانه سال گذشته همسرش را از دست می دهد و در حال حاضر با هفت دختر، دامادها و نوه هایش سر می نماید. می خواهیم از زمانی بگوید که تصمیم گرفت برای خانم های محله اش کاری کند: من بیشتر از 30 سال می گردد که در محله یمان فعالیت های ورزشی انجام می دهم. از کوه نوردی بگیرید تا ورزش های بدنسازی و کار با دستگاه. تا اینکه در ورزشگاهی به عنوان یاری مربی مشغول به فعالیت شدم. آن موقع که من یاری مربی شدم دیدم در محله امکانات ورزشی وجود ندارد. برای گردش به پارک می رفتم می دیدم بیشتر خانم هایی که در پارک هستند افسرده و خسته اند. به همین خاطر تصمیم گرفتم از آن به بعد ورزش های همگانی را در پارک آن هم به شکل رایگان انجام دهم. برای دریافت مجوز ورزش بانوان در پارک خیلی دوندگی کردم تا پیروز شدم این مجوز را بگیرم. روزهای اولی که در پارک نرمش می کردیم تنها شاید به 10-15 نفر می رسیدیم اما به مرور زمان به 250 نفر رسید.

جایی برای آنکه خاطره بگویند، شاد باشند و احساس مفید بودن بنمایند

خانم صحت از آن دسته خانم هاست که پای حرف هم جنس هایش می نشیند و آنچه در توان داشته باشد برای دفع مشکل آنها انجام می دهد. به همین دلیل است که همه خانم ها او را دوست دارند و رویش جور دیگری حساب می نمایند: من بعد از آنکه مربی شدم مانند مددکار بودم. زن هایی که گرفتاری و ناراحتی داشتند از خانه بیرون می کشیدم تا ورزش نمایند و انرژی به دست آورند. من نخواستم تنها مربی ورزشی باشم. دوست دارم پای حرف ها و درد و دل این خانم ها بنشینم. کسانی که اینجا هستند هر کدام با توجه به سبک زندگی شان مسائل خاص خودشان را دارند. به این بهانه ها دور هم جمع می شویم و اگر بتوانیم راه چاره برای مسائل پیدا می کنیم با حداقل همدردشان می شویم. او از مهمترین دلیلی که کلاس خاطره گویی اش را به راه انداخته است می گوید: 4سال پیش من یک جا رفتم دیدم مردها خاطره گویی دارند. خوشم آمد و کلاسی گذاشتم تا خانم ها خاطره گویی نمایند. در اینجا خانم هایی که می بینید یا بیشترا افسرده بودند، یا مسائلی در زندگی شان داشتند معمولا کسی نیست که با آنها صحبت کند. به همین دلیل آنها را دور هم جمع نموده ام تا با گفتن خاطراتشان هم در جمع حرف بزنند، هم شاد باشند و احساس مفید بودن بنمایند. خانم ها را باید درک نمایند. برخی از آنها امکان جای آمدن ندارند. بیشترا هم شاگردهای ورزشی و گردشگری ام هستند. چون با من بودند مثل بچه هایم می مانند. همه باصورت خوش و خاطرات شاد و جالب. دوست دارم از ما و تجریبات ما استفاده نمایند و اصلا چنین کلاس هایی گسترش پیدا کند و فقط معطوف به این کلاس نگردد. فاطمه، دختر خانم صحت یکی از 7 دخترش است که با او در این کلاس ها و ورزش های صبحگاهی همراهی می نماید. دختران خانم صحت همگی تحصیل نموده هستند و همگام با مادرشان در حرکت اند: من از همان ابتدا ورزش را خیلی دوست داشتم. حقوق خواندم و دوره های مربیگری گذراندم. همه مدرک های تخصصی بدنسازی و تربیت بدنی را گرفتم. کاراته هم کمربند مشکی کان زن ریو گرفتم و الان مربی ایروبیک شدم و صبح ها در پارک به همراه مادرم ورزش همگانی انجام می دهیم.

کلاس های خاطره گویی من را سر ذوق آورده است

با چند نفری از خانم هایی که در کلاس های خاطره گویی خانم صحت شرکت دارند هم کلام شدیم. کسانی که سال هاست او را می شناسند و در گردشگری ها، تهرانگردی ها و کلاس های ورزشی باشگاهی و پارکی اش همراهش هستند. بسیاری از آنها زمانی با خانم صحت آشنا شدند که او را در حین تمرین های ورزشی در پارک دیده اند و جلب توجه نموده و دیدند که جایی برای آنها هم هست. خانم لاهیجانی 60 ساله و بازنشسته است و از جمله کسانی است که نزدیک به 8 سال پیش با خانم صحت در پارک آشنا شده. او می گوید صبح تا شب در خانه بوده و به دلیل آنکه بچه هایش بزرگ شده اند و همسرش هم به سر کار می رفته کسی در خانه نبوده که با او هم کلام گردد. یک فرزندش را هم بر اثر بیماری از دست داده و به همین دلیل به شدت افسرده بود. اما از وقتی که با این گروه آشنا شده زندگی اش از این رو به آن رو شد: خانم صحت به ما یاد داد چطور به عنوان یک زن در جامعه مثبت عمل کنیم. از وقتی کلاس های خاطره گویی آغاز شده به این فکر هستم که روز خاطره گویی چطور بیایم، چه درست کنم و چه خاطره ای تعریف کنم. همین ها من را سر ذوق آورده است. فکرش را نمی کردم که بتوانم این همه دوست پیدا کنم و در جمع آواز بخوانم. گردشگری ها و تهران گردی ها هم خیلی خوب است. هفته یک بار تهران گردی می کنیم. البته همسرم خیلی مخالفت می کرد. مخصوصا با ورزش کردن در پارک. اما دید حالم خوب شده است کمی کوتاه آمد.

زیر باران خانم ها ورزش می کردند، برایم جالب بود

فرحناز حمزه لو هم از نحوه آشنایی اش می گوید: من همواره تنهایی ورزش می کردم. وقتی خانم صحت را دیدم که در پارک ورزش دسته جمعی می نماید ترقیب شدم وارد گروه آنها شوم. خواهرم را هم تشویق کردم بیاید. مادر مریض داشتیم و مسائلمام زیاد بود اما وقتی چند ساعت با این گروه می گذراندیم انرژی چند برابر به ما می داد. صدیقه فرهانی نیز 20 سال پیش به این گروه اضافه شده است: 20 سال است که خانم صحت را می شناسم. یک روز برای خرید بیرون آمده بودم. باران شدیدی هم می آمد. دیدم یک عده خانم در این باران داخل پارک مشغول به ورزش هستند. خیلی تعجب کردم. گفتم چطوری می توانند در این باران آن هم خانم ورزش کند. ایستادم نگاه کردم. خانم صحت من را صدا کرد و گفت من هم مانند آنها ورزش کنم که قبول کردم و دیگر از آن روز با این گروه شدم. روحیه ام خیلی خوب شده حتی بچه هایم هم به من می گویند روحیه من از آنها خیلی بهتر است.

گرفتاری زیاد است اما به اینجا می آییم فراموش می گردد

مریم جباری از سال 83 به این گروه پیوسته است و شوهرش یکی از مشوق های اوست تا همچنان در این گروه باشد و در برنامه هایشان شرکت کند. خانم شهرامی هم 7 سال می گردد که خانم صحت را به عنوان کسی که ورزش همگانی انجام می دهد می شناسد و آن موقع از خانم صحت می خواهد که به گروهشان بپیوندد که به راحتی خواسته او پذیرفته می گردد با وجود آنکه بیش از 30 سال است ورزش می نماید اما در این چند سال اخیر بیشتر از هر زمان دیگری حالش خوب است. ناهید عسگری نیز 5 سال است با این گروه آشناست. تا قبل از آشنایی با این گروه از نظر جسمی بیمار بوده و حتی آنژیو هم نموده بود اما بعد از حضور در کلاس های ورزشی خانم صحت آنقدر حالش خوب است که شوهرش هر روز او را برای رفتن به این کلاس ها تشویق می نماید. مریم فرهادی بازنشسته ارتش است و 9 سال می گردد با این گروه همراه شده و می گوید: گرفتاری زیاد است اما وقتی به اینجا می آیم فراموش می کنم و تا چند ساعت شارژ هستم. مدیریت خانم صحت عالی است. مرضیه نریمان در این سه سالی که با این گروه آشنا شده نان های خوشمزه ای هم برای این گروه درست می نماید و همه را با نان های متفاوت هیجان انگیزش به وجد می آورد.

اینجا همه حالشان خوب است. حتی اگر مسئله ای داشته باشند با خود به اینجا نمی آورد. مسائل، غم و ناراحتی را می گذارد گوشه ای و خودشان را بدون هیچ دغدغه ای برای ساعاتی که شده به اینجا می رساند و برای خودشان شاد هستند. اینجا نه کسی مادر است، نه همسر است، نه فرزند است، نه کارمند است، نه خانه دار است. اینجا همه زنانی هستند که می خواهند ساعاتی هم شده برای خودشان باشند...

منبع: خبرگزاری مهر

به "کلاسخاطره گویی سرگرمی مادربزرگ های تهرانی" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "کلاسخاطره گویی سرگرمی مادربزرگ های تهرانی"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید